سکوت
رفت و نگفت من بی او میان ماندن و نماندن ... بودن و نبودن ... مدام دست و پا می زنم و غرق نمی شوم تنها نفس کم میآورم برای کشیدن ....
راستی آن دورها بی من حال او و دل او چگونه است؟؟
سکوت را دوست دارم به خاطر ابهت بی پایانش.....
سکوت.....و دیگر هیچ نمی گویم!
که این بزرگترین اعتراض دل من است به تو....
خداوندا تو می دانی که من دلواپس فردای خویشم...
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزو ها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
دلم بین امید و ناامیدی می زند پرسه
می کند فریاد می شود خسته...
منو تنها نذار خدا
كاشكی خبر نداشتی دیوونه نگاتم یه مشت خاك ناچیز افتاده ای به زیر پاتم
كاشكی صدای قلبت نبودصدای قلبم كاشكی نگفته بودم تاوقت جون دادن باهاتم
كاشكی نبسته بودم زندگیمو به چشمات كاشكی نخورده بودم به سادگی فریب حرفات
لعنت به من كه آسون به یك نگات شكستم به این دل دیوونه راه گریز و ساده بستم
چرا نشکسته میمونن همه بغضای ناخونده
بگو تا مرز آغوشت چقدر دلواپسی مونده
کدوم خوابه که دور از تو هنوز آرومه آرومه
نمیدونم شبم تا کی از آغوش تو محرومه
از این تنهایی میترسم از این آینده ی مبهم
از این که هر دومون باشیم ولی دور از نگاه هم
توی هفتا آسمون تو..
تک ستاره منی........
از این چراغ مُردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
چه رسم جالبیس...
محبتت را می گذارند پای احتیاجت …
صداقتت را می گذارند پای سادگیت …
سکوتت را می گذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را می گذارند پای تنهاییت …
وفاداریت را پای بی کسیت …
و آن قدر تکرار می کنند که خودت باورت می شود که
تنهایی و بی کس و محتاج..
که یار غمگسار نیست
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد بر سر سجاده عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
یادمان باشد اگر این دلمان بیکس ماند طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم
یادمان باشد دگر لیلی و مجنونی نیست به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم؟
یادمان باشد که در این بحر دو رنگی و ریا دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم
یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست دگر آن روز پی قلب سیاهی نرویم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق زهر بی سرو پایی نکینم
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
سالهاست که مرده ام
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد،
نه شمارش ستاره ها تسکینم...
چرا صدایم کردی ؟
چرا ؟؟؟؟؟
چقدر حرف هست و من فقط سکوت میکنم
آمدنت را سکوت کردم...
داشتنت را سکوت کردم...
رفتنت را سکوت کردم...
... انتظار بازگشتت را هم...
حالا نوبت توست...
باید در سکوت به تماشا بنشینی
سوختنم را ...
این روزا خیلی داغونم ... زخمای دلم هیچوقت التیام پیدا نکرد دلم امروز واسه همیشه مرد و من توی همون گور سردی که خیلی وقت پیش اونی که اسمش و می ذاشتم عشق با دلسنگی تمام غرورمو اعتمادبه نفسمو احساسمو پاکی و نجابتم و دفن کرد خاکش میکنم ... روزی هزار بار از خودم می پرسم چرا وقتی دوستت ندارن و می دونن که چقدر دوستشون داری بازیت میدن؟؟؟؟؟از حسی که داری واسه رسیدن به خواسته هاشون استفاده می کنن و تا جایی که می تونن بازیت میدن وقتی هم احساس خطر کنن میگن برو دنبال زندگیت !!!! چرا؟؟؟ هر وقت میلشون بکشه میان هر وقتم خواستن میرن انگار نه انگار که تو هم آدمی و حق انتخاب داری هیچوقتم نمی تونی اعتراض کنی چون فوری جواب و آماده دارن : مقصر خودتی.. خودت خواستی.. به من چه... حالا میخوای واست چی کار کنم .....
وقتی میبینم احساس و قلب من زیر پای آدمی له شد که ادعا میکرد به احساس شاخ و برگ درختا هم اهمیت میده بیشتر داغون میشم یعنی من از شاخ و برگ درختا هم کمتر بودم !!!!!
حالا فقط من موندم و یه تن زخمی نه دل دارم نه احساسی ... میرم و تو خوش باش با اونایی که دوستشون داری و ازشون حساب می بری.....
نفرین به عشق به عاشقی نفرین به بخت و سرنوشت
نفرین به اون لحظه ای که اسم تو رو تو سرنوشت من نوشت ....
از امروز دیگه نوشته هام مخاطب خاصی نداره هر چی هم بنویسم فقط واسه تنهایی خودم مینویسم...
خـــــــــداحافظ!
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !
...........................................................................
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که زندگی را
جز برای او وجز با او نمی خواهی !
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |